سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 177
108 بازدید
Meshki Media
تاریخ انتشار 29 مارس 2021
سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 177 دوبله فارسی
آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...
لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia
آدرس کانال مشکی ترکیدو
https://www.youtube.com/channel/UC-Bs...
داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزهگر، فصل اول. نازلی و علی به هم نزدیک میشوند؟ عادل میرود؟
https://youtu.be/TXkOxCPDdOE
داستان قسمت آخر روزگارانی در چوکوروا، فصل دوم. زلیخا و ایلماز به هم میرسند؟ مژگان زلیخا را میکشد؟
https://youtu.be/kcBp2BUALz0
داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل سوم. راز یاماچ لو میرود؟ وارتلو فدا میشود؟
https://youtu.be/xszDBYpVIXk
داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی میکنند؟ عاقبت شیرین چه میشود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU
داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان میآید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ
صبح در خانه، هولیا با زلیخا بحث میکند و میگوید که خوب میداند که او به خاطر جان ایلماز، از دمیر خواسته تا دست روی قرآن بگذارد. هولیا میگوید که شاید دمیر عاشق و کور باشد، اما او خوب میداند که زلیخا برای دمیر نقش بازی میکند.
غفور موتور خود را برای فروش به تعمیرگاه می برد، اما تعمیرکار قیمت پایینی می گوید که به درد غفور نمی خورد. او به دنبال پیدا کردن پول برای خطیب است.
بهیجه به بهانه صحبت کردن با تکین در مورد بچه ها، با او در کلوپ شهر قرار میگذارد. دوستان هولیا نیز در کلوپ شهر برای جلسه خیریه جمع شده اند و بهیجه را زیر نظر دارند. کمی بعد، تکین می آید و بهیجه با او از نگرانی به خاطر شرایط ایلماز و دمیر میگوید. هنگامی که هولیا به کلوپ شهر می آید، بهیجه با دیدن او به عمد به نشانه دلداری دست تکین را میگیرد تا هولیا را حرص بدهد. تکین با دیدن هولیا بلند شده و پیش او می رود تا با او سلام و احوالپرسی کند. هولیا سپس سر میز دوستانش می رود . آنها در مورد بهیجه کنجکاوی میکنند . هولیا میگوید که او عمه مژگان است و از استانبول آمده است.
زلیخا برای کنترل بچه به مطب دکتر میرود. او در آنجا مژگان را میبیند. آنها مشغول صحبت می شوند و مژگان به عمد میگوید که ایلماز خیلی هوای او را دارد و به او در دوره بارداری رسیدگی میکند. زلیخا خودش را بی تفاوت نشان میدهد و سعی دارد حفظ ظاهر کند. ایلماز به مطب می آید و او و مژگان داخل اتاق دکتر می روند. زلیخا گریه اش میگیرد و بیرون می رود.
دکتر گوشی را روی شکم مژگان میگذارد و آنها صدای قلب بچه را می شنوند و خوشحال می شوند.
زلیخا به بیمارستان پیش صباح الدین می رود و او را بغل کرده و گریه می کند. او و صباح الدین بیرون آمده و زلیخا ماجرا را برای او تعریف میکند و پیس صباح الدین درد دل میکند. صباح الدین سعی دارد او را دلداری بدهد و میگوید که مطمئن است که ایلماز هنوز او را دوست دارد، اما سرنوشت را قبول کرده است. زلیخا میگوید که قصد داشت به ایلماز بگوید که او پدر عدنان است ، اما به خاطر اینکه او مژگان را ترجیح داد و به خاطر بارداری او ، ترکش نکرد، دیگر نمیخواهد که ایلماز این قضیه را بداند.
مژگان با خوشحالی از ایلماز میخواهد که امروز را با هم وقت بگذرانند زیرا روز خوبی برای آنهاست. ایلماز قبول میکند. آنها مقابل بیمارستان می روند و صباح الدین و زلیخا آنها را می بینند . ایلماز مژگان را بغل میکند. زلیخا با حرص و ناراحتی ب
Category
📺
TV